صدراصدرا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

فرشته ما صدرا

بازي بازي

پسرم كم و بيش دوران كودكي خودش نا خواسته پر از بازي است بازي هايي كه بلدي حلقه هوشته اتل متل توتوله است كلاغ پر موقع كلاغ پر مي گي الاغ(با فتحه)پپپپپپپپپپپپپپپپپپر توتو پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپر بعد ما مي گيم صدرا ............تند تند دست مي زني و مي خندي و كلمات نامفهومي تكرار مي كني چون اون موقع ما مي گيم صدرا كه پر نداره ...خودش خبر نداره ما رو وادار مي كنيم سر بزاريم و تو قايم مي شي تا پيدات نكنيم تكون نمي خوري از اين حقه مواقعي كه كار دارم استفاده مي كنم چون تنها موقعي ايست كه يكجا بند شدي البته يكبار حين اين بازي خوابت برد ههههههههه  وقتي مي خوام ازت صداي حيوانات و در بياري هم خوردني مي شي دردونه ...
23 فروردين 1391

راهكارهاي تربيتي كودك 1 ساله

كودكان زير يك سال نمي‌‌توانند مقررات را رعايت كنند. بهترين راه آموزش نظم و ترتيب به آن‌ها، ايجاد روحيه‌ي اعتماد و اطمينان در ايشان است. براي رسيدن به اين مهم، بايد هر جا كه لازم است، به ايشان توجه كنيد و نيازهاي‌شان را برآورده سازيد. بايد دنياي اين كودكان را امن و سالم نگهداريد و به‌تدريج به آن‌ها صبر و تحمل بياموزيد. تنها در اين صورت است كه كودكان در مقاطع بعدي بهتر گوش مي‌دهند و راحت‌تر نظم را مي‌آموزند. چگونگي نظم‌آموزي به كودكان يك تا سه ساله بعضي از والدين گمان مي‌‌كنند بايد با كودكان يك تا سه ساله‌ي خود ‌به‌شدت سخت‌گيري كنند تا نظم و تربيت را به آن&z...
22 فروردين 1391

تا حالا شده

تا حالا شده با صداي ملچ و ملوچ خوردن انگشت يه ني ني بيدار بشي؟ تا حالا شده براي شادي يه ني ني، چهار دست و پا توي خونه بچرخي و بع بع كني؟! تا حالا شده گوشه گوشه ي خونه قايم بشي تا يه ني ني با پيدا كردنت بزنه زير خنده؟ تا حالا شده وسط نماز خوندن مهرت غيب بشه و بعدش خيس شده پيداش كني؟ تا حالا شده چند تا تيكه ظرف رو در چند مرحله بشوري تا به صدا كردن مكرر يه ني ني جواب بدي؟ تا حالا شده شب تا صبح بالا سر يه ني ني بيدار بموني و فقط به سلامتيش فكر كني؟ تا حالا شده ميز و كمد و آينه و... روزي چندبار دستمال بكشي تا جاي انگشتاي ني ني رو پاك كني؟ تا حالا شده برنامه خواب، استراحت و غذاتو با يه ني ني تنظيم كني؟ تا حالا شده با وجود يه ...
21 فروردين 1391

7 اسفند 89

آنگاه که سر تعظیم در مقابل خدای یگانه فرود آورده بودم اولین نشانه ی آشکارت را حس کردم.   از آن زمان 9 ماه به انتظار نشستم تا آن هنگامي که  من  تو را در آغوش گرفتم ... هفتم اسفند ماه سال  89 بهاریترین روز زمستان بود که تجربه کردم. خدایا سپاس برای صدراي آسمانی که نصیبم کردی قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست. باشکوه ترین روز دنیا تولد توست. پس برای ما بمان و بدان که عاشقانه دوستت داریم نفس هات که به گونه هام ساییده می شود انگار آرامش بهشت را به چشمهام می فرستی دستهات که می چرخد و میان دستهام پنهان می شود... خنده هات، که ریش می شوم و عاشق چشمهات که عمق نگاههام را می کاود و من که همیشه تو را کم دارم از داشته ه...
17 فروردين 1391

سال نو مبارک

دردونه ی من ببخش که یک مامان تنبل داری هنوز عکسهای تولدت و نزاشتم خاطره زایمانم و می خواستم اینجا ثبت کنم تا برات بمونه ننوشتم البته هست ها فقط باید یک دور بخونم و تیک ثبت موقتش و بر دارم ولی خوب تنبلم دیگه هر روز شیرینتر و شیطونتر می شی راه رفتنتم که حالت دو داره دیگه نمی شه گرفتت الانم که اومدی سرزمین پدری خطه سر سبز شمال و داری آتیش می سوزونی سال نوت مبارک دردونه...عزیز خونه........یکی یک دونه
4 فروردين 1391

مي خواهم برايت ثبت كنم

میخواهم برایت ثبت کنم از یک سال بودن با تو عزیزترین ! از لحظه های شیرینی که ماندگار شدند  از لحظه های تلخی که برایمان خاطره شدند و یاد آوریشان لبخند برلبانمان مینشاند افسوس میخورم از ثانیه هایی که شاید بیشتر میتوانستم در ذهنم ثبت کنم و نشد ! یک سال پیش برایم یاد آور انتظار است..... انتظار دیدن کودکی که 9 ماه شبانه روز با خود حمل کردم  به او وابسته شده بودم و اکنون میخواستم او را در آغوش بگیرم    یک سال پیش برایم یاد آور اضطراب است..... اضطراب بایت اینکه تو در کمال سلامتی پای به این دنیای هزار رنگ بگذاری! یک سال پیش برایم یاداور مهربانی است.... مهربانی یک پدر و يك همسر   یک سال پیش برایم ...
22 اسفند 1390

ولنتاين

دردونه ي كوچك خونه ي ما.. صدرا تمام داشته هایم را به پایت خواهم ریخت ، اگر آن باشی که می خواهم . " مـــــرد " بودنت را می خواهم ، همچون پدرت . می خواهم که باقیمانده ی پدرت باشی ... همین.................. تقديم به دو عشق زندگيم همسر خوبم مي دانم كه مي داني عاشقانه دوستت داريم ♥     ميدونم كه خيلي مامان تنبلي داري و با كلي تاخير داره برات ميگه ولي بازم مي گه ما هر سال روز سپندارمزگان رو جشن ميگيريم.كه امسال مصادف با 5 اسفند بود . امسال هم همين طور با اين تفاوت كه امسال يك عشق ديگه توي خونه مون داريم يك پسر خوردني شيطون واسه امروز كلي تدارك ديدم بيسكويت درست كردم. باور نداري ببين &n...
22 اسفند 1390

صدرا و 11ماهگيش

١١ ماه مي گذره چه زود دير شد   هر روز شيرينتر مي شي..... رسما از نیمه دی ماه یعنی پایان ١٠ ماهگی راه افتادي از ديوار راست بالا ميري همه چي ميخوري بازه كلماتت خيلي زياد نشده مهمترين كاري كه بهت ياد داديم: (نه گفتن را به كودكانمان بياموزيم) توهم خيلي ناز مي گي نه خاله جون كه لباس مي پوشه بره بيرون ميگي نه خاله ميگه من برم خيلي ناز ميگي نه خیلی بلا و خوردنی شدی   کیک ١١ ماهگیهم پدر پزه هههههههههههه مامان قربون ذوق زدنت   اينجا هم مي خواي شمعها رو فوت كني   واي مامان دهنم آب افتاد بزار برش بزنم و بخورممممممممممممم ...
20 اسفند 1390

دلتنگي هاي مادر شاغل

خدای مهربان من ! تو از عمق تمنای من ! تو از عمق نیاز من آگاهی !...  ای بی کران مهربان...  عاجزانه و ملتمسانه از تو میخواهم همراه کودکم  باشی... در لحظه لحظه زندگی اش بهترین  ها را به او هدیه کنی تو را سپاس برای تمامی مهربانی ها و نعمتهایت ! تو را سپاس برای همه ی عشق و محبتت ای نازنین یگانه. بی نهایت سپاس خدای من ! من ..................! چشم براه لحظه ای هستم که تو را مثل همیشه سپاسی ژرف بگویم و بیش از پیش ایمان بیاورم که تنها دستان پر قدرت توست که هدایت میکند زندگی مرا ! منی که   تنها امیدم همیشه مهربانی تو بوده ! &nbs...
8 اسفند 1390