سال نو مبارک
چیه تنبل ندید؟
کسی نبوده خرداد سال نو رو به شما تبریک بگه؟
خوب من میگم ههه
خوب اینکه من الان سال نو رو تبریک گفتم بجز تنبلی دلیل دیگه هم داشت
چون قول داده بودم اکثر رویدادها رو بنویسم
حالا کم کم شروع میکنیم و سعی میکنیم غیبتمون رو موجه کنیم
بعد از تولد دردونه ی مشکلی که ذهنمون رو درگیر کرده بود سفر بدون ماشین
که امکان نداشت واقعا سخت بود
رفتنش به کنار
شمال و گشت و گذار بی وسیله یعنی هیچ
یعنی استفاده از هوای آزاد در یک منطقه
و مشکل ما با ی منطقه بودنش بود
میخواستیم بریم و بگردیم
پس با هر بدبختی بود ی لگن و خریدیم تا راحت باشیم
رفتنا که خیلی خوش گذشت
سه نفری
جالبی سفرمون توی این بود که دردونه خواب بود و من مثل میگفتم مجـــــــــــــــید این و ببین
صدرا زود سرش و بلند میکرد و میگفت ((ایبینم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟))
چیزی که بارها و بارها برامون اتفاق افتاد
از اول هوا کمی سرد بود
ما روز 29 اسفند حرکت کردیم و با رد شدن از جنگل بسیار زیبای گلستان
خبر رسید چه برفی سمت جنگل و بجنورد
که خداروشکر ما رو اسیر نکرد
شب رسیدیم خونه خواهر شوهر گرامی
البته قبل سفر ی آنتراک نوشهر داشتیم
همون دوست بندرعباسی مون ویلاشون نوشهر بودن
که با هم رفتیم ی سالن با اجرای زنده
که صدرا کلی ذوق زده بود
(ببخشید عکسی نیست)
و بعدش رفتیم خونه ی خواهرشوهر عزیزتر از جان
و شب و اونجا موندیم و صبح حرکت به سمت دیار همسری
با ما همراه باشید