روزهای شیرینی که زود میگذرن
اگه بخوام از این شیرین کاریهات بگم خیلی زیادن
ولی فراموش کردنشونم درست نیست
صدرا: مامان آب میخوام
مامان: روی میزه بردار
صدرا: نه تو بده
مامان: اخم میکنه
.
.
.
صدایی نمیاد
مامان سعی میکنه بی توجه باشه
دلش شور میزنه
.
.
صدای پا میاد
صدرا در حالی که ی روسری انداخته روی صورتش نزدیک میشه
صدرا: هی مامان صدرا
چرا به صدرا آب نمیدی
خوبه منم دیگه برات جایزه نخرم
مامان در حالیکه داره میترکه از خنده
میگه شمــــا
صدرا: من فرشته مهربونم
بقیه اش و حدس بزنید که چطوری پریدم و غرق بوسه کردم فرشته مهربونم رو
در ادامه اش صدرا میگه مامان خیلی دلم میخوام فرشته مهربون و ببینم
من همونطور که دارم میخندم میگم من که فرشته مهربونم و دیدم
خدایا شکرت
از این فرشته ها به همه ی منتظرا بده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی