شما بگید. . .
واقعا شما پیشنهاد بدید اسم این پست و چی بزارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هوا داره کم کم رو به گرما میره
الان نمیدونم جنوب چه خبره؟
ما بهمن که مشهد برف بود رفتیم هلاک شدیم
الان دیگه واویلاااااااااااااا
ی روز تعطیل که کولر هم خراب شده و طاقتمونم از گرما تموم شده
میزنیم میریم جاهای ییلاقی مشهد
شاندیز و ابرده و زشک
وای چه هوایی
مردمش زندگی میکنن
ما چی درگیر زندگی ماشینی و کمبود وقت و ...
دردونه در ابرده
بریم ببینیم. . . .
پسرک شیطون ما سعی میکنه ما رو بترسونه
چون اون پایین ی رودخونه بزرگه ههههههه
دردونه گرسنه و منتظر غذا
اولین چیزی که نظرش و جلب میکنه
همون منبع کلسیمه
دوغغغغغغغغغغغغ
و غذا که میاد دردونه دست و هوراااااااااا
از شدت گرسنگی
چون ساعت 3 شده بود ههههههه
صدرا و عرشیا
پسرک شیطون تخت کناری
ساعت حدود 7 بود که برگشتیم سمت مشهد
هنوز زیاد دور نشده بودیم که داغی هوا صورتمون و اذیت میکرد
خداییش نفهمیدیم چه هوایی بود اونجاااااااااا
برگشت هم ی سر زدیم تیما
صدرا عاشق اون عروسک بزرگای توی فروشگاه تیماست
این هم ی جمعه خنک (از لحاظ هوا )