روز دهم بي مامان جون
واقعا نمي دونم آيا مامان جونت برمي گردن؟
يا تصميمشون و گرفتن از دستت راحت بشن
امروز بين التعطيلين بود و يوم الشك .من زنگيدم و گفتن نه بيا هستيم ولي به خاله تهمينه گفته بودن خواستيد بياييد خواستيد نياين
چكار مي شد ديگه كل فاميل رو گشته بودي خاله مهربونت نرفت و از تو نگهداري كرد وقتي زنگ زدم بهش ببينم در چه حالي گفت تا بازي باشه آقا خوبه وقتي بازي تمومه صداي گريه اش آدم و كر مي كنه
خلاصه كلي باهات بازي مي كرد و تو هم از ته دل براش مي خنديدي
اينجا هم منتظري تا دوباره خاله بخندوندت ههههههههههه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی