دوست داشتني 6 ماهه
دوست داشتني مامان
واكسن 6 ماهگيت و كه زدم خيلي اذيت شدي
بابايي هم نبود و جشن 6 ماهگيت و گذاشتيم واسه 7 ماهگيت ولي با مامان جون اينا ي جشن كوچلو گرفتيم ولي بدون بابا كه صفا نداره
گفتم بهت كه خيلي روزاي سختي بود تب شديد داشتي و بي حال...........گوشت درد مي كرد و مدام گريه مي كردي.....................لثه هات مي خاريد و جيغ مي زدي.......................منم كه تنها بودم
خلاصه اينطوري شد كه 6 ماهگيت خيلي ساده بود البته عكس گرفتم ولي سيستم ويروسي بود و .........
خلاصه قرار شد 7 ماهگيت جبران كنيم
خيلي دوست دارم ماماني
اينقدر شيرين شدي.............دست مي دي(وقتي مي گم ياالله آقا صدرا) ...............باي باي مي كني
ماما و بابا و علي و دكي ميگي
باخودت بازي ميكني......كنار ماشين كه ميرسيم مي خواي خودت و پرت كني توي ماشين عاشق ماشيني
دلتنگ مي شي وقتي ميام خونه خودت به من مي چسبوني
اگه من يا بابايي در حال لباس پوشيدن باشيم گريه مي كني كه منم ببريد
خيلي جيگر شدي
اكثرا و مي شناسي
وقتي سرفه مي كني و ميگم بميره مامان دوباره سرفه مي كني و من دوباره تكرار مي كنم اينقدر كه ديگه مي خواي بالا بياري و من بغلت مي كنم و فشارت مي دم
ولي موقع عطسه كه مي خواي اينكار رو بكني ديدني مي شي
چون يه دفعه قيافه ات طوري مي شه كه انگار خودت نفهميدي كه چطور شد ايطور شد هههههههههههه
عاشق گلسايي و باشنيدن صداش ذوق مي زني و جيغ مي كشي
خلاصه خيلي كارا....فقط بگم كه من و بابايي عاچقتيييييييييييييييييييييييييييييييييم
دوست داشتني
و ديروز اولين سوپ زندگيت و از دست مامان خوردي