تولد مامان جون
توي اين مدتي كه مامان جون نبود ما يعني من و بابا مجيد تصميم گرفتيم تا مامان جون مياد براش ترتيب يك تولد رو بديم
تموم فاميل رو دعوت كرديم و گفتيم مي خواهيم سورپرايز باشه پس بي زحمت از دهنتون در نياد
خونه رو تزئين كرديم و كيك پختم و ميوه و شيريني و شربت و دسر و شام و ......... رو هم آماده كرديم
همه مهمونا راس ساعت 6.30 تا 7 خونه خودمون جمع شدن
ساعت 7 زنگ زدم به مامان جون كه زود آب دستت بيا
مهمونا رفتن توي آشپزخونه
تا در رو باز كرديم مامان جون تزئينات رو ديد گفتيم تولدت مبارك
هنوز توي شيش و چهار بود كه مهمونا كه دست هركدومشون يه شمع بود از توي آشپزخونه پريدن بيرون و همه داد زدن:
Happy Birth Day
نزديك بود مامان جون سكته كنه
كلي خنديدم و رقصيديم و خوش گذشت يه 40 نفري بوديم
همه هم از كيكم تعريف كردن
مهمونا پذيرايي شدن و شام خوردن و كادو ها رو باز كرديم و همه رفتن خونه هاشون
در كل خيلي خوش گذشت
البته اين كيك رو يك دستم صدرا بود و با دست ديگه پزيدمش و توي فر گذاشتم و روش رو تزئين كردم و ...........