صدراصدرا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

فرشته ما صدرا

بابايي دلتنگت بودم

1390/6/17 9:20
نویسنده : فهیمه
1,506 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره بابايي بعد يك هفته اومد

يك هفته اي كه چقدر سخت گذشت

با كلي سوغاتي واسه پسرش

سوغاتي صدرا

و واسه مامان

سوغاتي مامان

بابايي بالاخره برگشت

ولي من كه ديگه آخراش نمی تونستم جلوي اشكم و بگيرم بس كه دلتنگش شده بودم

تو هم اين طوري بودي

با بابايي كه تلفني صحبت مي كردي اول كلي تعجب يهو ذوق بعد نمي ديدي بابا رو مي زدي زير گريه

خاله اينا هم اومدن پيشت هي مي گفتن مجيد آقا....مجيد آقا

دور و برت و نگاه مي كردی و بابا رو نمي ديدي و بغض مي كردي

منم داد مي زدم پسرم و اذيت نكنین

خلاصه با تمام سختيهاش يه هفته گذشت

و الان بابايي با كلي سوغاتي پيشمونه

خدايا شكررررررررررررررررررررررررررررررررررررت بخاطر همه چي

اينم كلي سوغاتي:

سوغاتي صدرا

كتاب پارچه اي

نمايي ديگر

سوغاتي

سوغاتي

سوغاتي مامان

 

ممنونيم بابايي

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

بهارک
15 شهریور 90 15:53
سلام.. طراحي عكس وقالب وبلاگ..خوشحال ميشم سر بزنيد..ممنون ميشم مارو لينك كنيد..
مامان محمدصدرا
15 شهریور 90 21:28
کت شلوار و جلیقه
به به از این سلیقه!
مبارکتون باشه !
چه بابای خوب و پولداری داری آقا صدرا !
مامانت چه با حوصله از همه عکس گرفته !
به شادی و به خوبی
بپوشید برید عروسی!

مرسي خاله جون

فرانک
16 شهریور 90 10:29
سوغاتی ها مبارک شما و پسری منم رمز
مرگ عشق
10 آبان 90 9:46
چه دنیای عجیبیه به هر کی که میگی دوست دارم یا بهت می خنده یا برعکس باهات میمونه بعدش میره ، یه دل شکسته و تنها واست میمونه( سلام دوست عزیز داستان عشق و مرگ عشق. مایل به تبادل لینک هسیتد اگه خواستید منو با اسم ( داستان عشق و مرگ عشق ) لینک کنید اگه مایل بودید شماهم اسم تو بگو بازم ممنون