دلتنگيهايي برگشت ناپذير
پسرم از اون تاريخ اووووووووووووووووو چه همه گذشته
باز بوي پاييز و دلتنگيهاش
باز آمد بوي ماه مدرسه .........................
دلم براي پاكي دفتر نقاشي و گم شدن در آن
خورشيد هميشه خندان، آسمان هميشه آبي
زمين هميشه سبز و كوههاي هميشه قهوه اي
دلم براي خط كشي كناردفتر مشق با خودكار مشكي و قرمز
براي پاككن هاي جوهري و تراش هاي فلزي
براي گونيا و نقاله و پرگارو جامدادي
دلم براي تخته پاككن و گچ هاي رنگي كنار تخته
براي اولين زنگ مدرسه
براي واكسن اول دبستان
براي سر صف ايستادن ها
براي قرآن هاي اول صبح و خواندن سرود ايران اول هفته
دلم براي مبصر شدن ، براي خوبها ، بدها
دلم براي ضربدر و ستاره
دلم براي ترس از سوال معلم
كارت صد آفرين
بيست داخل دفتر با خودكار قرمز
و جاكتابي زير ميزها ، جانگذاشتن كتاب و دفتر
دلم براي ليوانهاي آبي كه فلوت داشت
دلم براي زنگ تفريح
براي عمو زنجير باف بازي كردن ها
براي ليلي كردن
دلم براي دعا كردن براي نيامدن معلم
براي اردو رفتن
براي تمرين هاي حل نكرده و اضطراب آن
دلم براي روزنامه ديواري درست كردن
براي تزئين كلاس
براي دوستي هايي كه قد عرض حياط مدرسه بود
براي خنده هاي معلم و عصبانيتش
براي كارنامه.... نمره انضباط
براي مُهرقبول خرداد
دلم براي خودم
دلم براي دغدغه و آرزو هايم
دلم براي صميميت سيال كودكي ام تنگ شده
نمي دانم كدام روز در پشت كدام حصار بلند كودكي ام را جا گذاشتم
كسي آن سوي حصار نيست كودكي ام را دوباره به طرفم پرتاب كند؟