حس مادر بودن بعد از 4 ماه
هر روز صبح كه از خواب بلند مي شم نيت مي كنم و با خودم ميگم " خداي مهربون كه روزي رسون همه ي موجودات عالم هستي، روزي طفل من رو توي وجود خودم قرار بده" همين دعا كه از ته قلب يه احساس آرامشي برام (آخه نگرانتم شيزت كم نشه من نيستم)
زماني كه شيرت مي دم سعي كنم با كسي صحبت نكنم و فقط باتو تنها باشم
موقعي كه داري شير مي خوري به صورتت نگاه ميكنم به لحن خوردنت كه چه معصومانه و قشنگ داري شير مي خوري.چه صداي نازي داره شير خوردنت. به چشمات كه قشنگ ترين دريچه ي دنياس به پوست نرم و لطيفت كه انگار از برگ گل ساخته شده
آروم آروم دستاتت و نوازش ميكنم به صورتت دست مي كشم و موهات و مرتب ميكنم
به اين فكر ميكنم كه اين موجود كوچولو چه دنياي قشنگي به ما هديه داده
كه اين موجود خواستني چه لذت سرشاري رو با نام "مادر بودن" برام به ارمغان آورده
نگاهت مي كنم و لذت مي برم
تو يك كتاب نوشته بود:
يادتان باشد كه شير دادن فقط شير كافي به كودك دادن نيست، بلكه ريختن عشق به بدن كودك هم هست. هنگاميكه به او شير ميدهيد، سعي كنيد پيرامونش را از منظر او ببينيد. خواهيد ديد كه شما همه چيز اوييد.